چه کسی میداند...

ساخت وبلاگ

تقدیر من این بود که در بند تو باشم
دیوانه ی دیوانه ی لبخند تو باشم

چنگیزترین نادر من باشی و من هم
ای نادره ی شهر، سمرقند تو باشم

تو نقشه بریزی که چطور مال تو باشم
من عاشق این حیله و ترفند تو باشم

ای کاش که مانند مه صبح بهاری
پیچیده در آغوش دماوند تو باشم

انگشت نمایی و جنون و غم و... کم بود؟!
دیگر چه کنم تا که خوشایند تو باشم؟!


عاشق گمام نوشت:

چه کسی میداند ؟!
شاید در آسمان بسیاری هستند...
که داشان بخواهد تا ..
به زمین بیایند...
و طعم عشق و بندگی را بچشند!
و ما اینجا ...
بی خیال از خدا
ویران و حیرانیم ...

لعنت به این خواب......
ما را در سایت لعنت به این خواب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0jalalkarimia بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت: 16:23