چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند؟
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست
اگر خیال تماشاست در سرت، بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست
شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست
کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست
عاشق گمنام نوشت:
استجابت دعایم هستی یا پاداش صبوری ام
عاجزم از تشخیص ...
تنها میدانم ...
هوای دلتنگی هایم پر شده از عطر حضور تــو ....
برچسب : غیر اندیشه تو در سر من چیزی نیست, نویسنده : 0jalalkarimia بازدید : 57